سرزمین من

تپشهای قلبم را به باور خاطره هایم پیوند می زنم ،
و سرزمینی را که همزاد با خاک است و کهن تر از تاریخ ، برای نوباوگان خاک و تازه به دوران رسیدگان تاریخ زمزمه می کنم .
زمزمه می کنم که :
من از نسل شب شکنان روزگارم ،
من از نسل نورآفرینان پاک ،
از سلاله پاک آریائیان بردبارم ،
منم میراث هزار ساله زمین ،
همان ازشرق تا غرب گسترده آغوش ،
همان پیام آور مهر و دوستی ،
همان گرفته در فش آشتی بر دوش
نه خود ستیزم ، نه دیگر ستیز
مرا و یادگاران مرا به نیکی یادآر
که یادگار یادگاران من ، همه شادی است و شادمانی ؛
. . .

شب است و گیتی غرق در سیاهی
شب بلند است و سیاهی پایدار ، ولی
باور به نور و روشنایی است ،
که شام تیره ما را ، از تاریکی می رهاند
و از دل شبهای یلدا ، جشن مهر و روشنایی به ما ارمغان می رساند
تیرگی هاتان در دل نور خاموش باد.
نظرات 2 + ارسال نظر
پویا چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:54 ب.ظ http://eteraz.blogsky.com

نشنیدی می گن من در خانه ی حقیر خود چیزی دارم که تو در بارگاهت نداری چون من خدایی چون تو دارم و تو چون خود خدایی ... یه سری هم به ما بزن...

ممنون از لطفت.چشم.سر میزنم.شما هم بیشتر سر بزن.
یا علی

لیمویی چهارشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:01 ب.ظ http://pacific.blogsky.com

قشنگ بود اما جای فکر داره...

تشکر.فهم بیشتر حتما هم فکر بیشتر میخواهد.سر بزن.موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد